- کد مطلب : 17674 |
- تاریخ انتشار : 2 خرداد, 1397 - 09:38 |
- ارسال با پست الکترونیکی
در هواي حق و عدالت
مدام ميخواستيم آن مرد نجيب بزرگوار كه دل خونين و لب خندان داشت استعفا كند چون نميتواند يا نميگذارند به وعدههايش عمل كند. سادهنگر بوديم. خام بوديم. حق هم داشتيم چون تاريخ نخوانده بوديم و تجربه نداشتيم.
سال ٧٨ سال عجايبها بود. كتاب تاريخ تند ورق ميخورد. تابستان داغ كوي دانشگاه را گذرانديم. صبح مهرماه بود و همه در انتظار زمستاني بودند كه در سرماي آن انتخابات آتشيني برگزارميشد. روزنامهها را ديده بودم و در كتابفروشيهاي روبه روي دانشگاه تفرج ميكردم. كتابي دو جلدي ديدم كه بسيار دلربا و گران بود. نامش «خواب آشفته نفت » بود. درباره دكتر محمد مصدق و نهضت ملي ايران. دل به دريا زدم وخريدمش. يك دستم روزنامه خرداد و صبح امروز بود و يك دستم كتاب طرفه محمدعلي موحد و رفتم به سمت دانشگاه.
مقدمه كتاب را فورا خواندم. ديدم نبيسنده پير، به شعر جوانپسند شاعر شكست و نوميدي مهدي اخوان ثالث استشهاد كرده است... ما يادگار عصمت غمگين اعصاريم... ما راويان قصههاي شاد و شيرينيم... همدلش يافتم. همدردش يافتم. نبيسنده پير ميخواست براي ما جوانان «قصه گذشتهاي به بن رسيده را كه اميد فرجي براي آينده رقم بزند» روايت كند. روزنامهها را كنار گذاشتم و دل سپردم به قصه پير فرزانه. چه انصافي، چه عقلانيتي، چه تحقيقي، چه نثر دلكش و روايت شيوايي. سرّ دلبران را در حكايت ديگران بازمي سگفت. پير خردمند كارآزموده در پرده قصه مصدق ميگفت امروز نه آغاز و نه انجام جهان است. ميگفت تندروي ناسنجيده ولو صادقانه باشد در نهايت آتش استبداد را تيز ميكند. ميگفت سياست ميدان توازن قدرتهاست نه عرصه آرزوپروري. ميگفت: آرزو ميخواه ليك اندازه خواه و اين «اندازه»، مقيد و مشروط است به هزار و يك عامل و مولفه پيدا و پنهان. ميگفت: بايد صبور بود و در حد مقدور، منافع ملي را با كمترين هزينه دنبال كرد. ميگفت لزوما نه هر كه شعار بهتر ميدهد كارآمدتر و مفيدتر است. ميگفت... ميگفت...
از آن روز ديگر مبتلاي موحد شدم. هر مقالهاي نوشت و هر كتابي كه منتشر كرد خواندم و خواندم. خواندم تا عاقل شوم. پخته شوم. چراغ به كف آورم. معيار بيابم. خواندم تا بدانم و لذت ببرم و لحظات عمر را رنگين كنم.
سال ٨١ بود. ديگر آن اميدها داشت فرومينشست... شعارها شده بود اصلاحات مرد! در اين سال موحد كتاب مهم ديگري نوشت؛ «در هواي حق و عدالت؛ از حقوق طبيعي تا حقوق بشر»... كتاب را براي «جوانان فرهيخته و دانش پژوهي نوشت كه بلوغ معنوي خويش را با عشق حق و عدالت آغاز كردهاند و با ايمان قويم به حقانيت راه خود چشم اميد در آفاق آينده دوختهاند». سخن كوتاه اما تمام بود و هيچ كم نداشت. پير هوشيار ميگفت درعشق به حق و عدالت بايد مومنانه استقامت كرد و در انتظار آينده روشن بود. ميگفت فراز و شيب بيابان سياست نبايد آتش عشق به حق و عدالت را در دلها بميراند. ميگفت بايد حق و عدالت را شناخت و سپس به آن دل باخت.
محمدعلي موحد آميزهاي از حقوق و تحقيق و تاريخ و سياست و شعر وعرفان است. معجون ملايم گوارايي از عقل و اشراق است. وقتي يك عمر با چشم باز به جهان نگريستي، وقتي يك عمر در زير و بم كار جهان تامل كردي، وقتي يك عمر كتاب خواندي و تحقيق كردي، وقتي با پاي خرد و اعتدال و استدلال به بررسي و ارزيابي مسائل پرداختي، چكيده خواندهها و ديدهها و انديشيدهها و تجربتكردههايت ميشود: بينش، فرزانگي، حكمت. محمد علي موحد نماد و نمود بينش و فرزانگي و حكمت در عصر ما است. آفاق علايق او متنوع اما جهاننگري او منسجم و معتدل است. قرائت او از عرفان عقل پسند و اخلاقي است. قرائت او از تاريخ گذشته و معاصر ريزبينانه و نكتهسنجانه است. در كار مولوي و شمس ستون استوار است. نوشتههايش اگر «ياد گذشته» هم باشد «نقد حال» است و «در انديشه آينده».
او دوستدار ايران و نگران ايران است. بيآنكه هنگامه بگيرد انذار خود را داده است. صميمانه و پوست بازكرده نوشته است كه: «اقدامات دولتها چه بسا نتايج ناخواستهاي بار ميآورد كه ابدا در مخيله طراحان آن نميگنجيد. چرخ حوادث كه در حركت افتاد غالبا در مسيري ميافتد كه هيچ كس چنان نميخواست. شعارها در ابتداي كار براي تحريك تودهها موثر ميافتد اما ديري نميگذرد كه فضاي سياسي را مسخّر خود ميسازد و فضاي شعارزده، دورانديشي و حزم و احتياط را برنمي تابد و راه بر عقلانيت و اعتدال ميبندد. مسووليت اقدامات و اعمال و هزينه خطاهاي بازيگران سياسي كه به قهرمانان ملي تبديل ميشوند برعهده ملتها ميافتد. پس نخست موعظت پير تاريخ بر مردم زمان ما اين است كه بازيگران عرصه سياست را هرچه هم عزيز و محبوب باشند، در مهار خود نگه دارند... زمانه ما هيچ كشوري را اجازه نميدهد كه حساب خود را از ديگران به كلي جداسازد و در انزواي مطلق به سر برد. ارتباطات لاجرم با برخوردها و اختلافها توأم ميشود و در حل و فصل اختلافات حقانيت و عدالت نيست كه حرف آخر را ميزند». دوم خرداد روز ميلاد استاد محمدعلي موحد است. سالهاست كه به هر دوم خرداد و سوم تيري از دريچه خرد و تجربه و اعتدال و ايران دوستي محمدعلي موحد مينگرم و با ايماني قويم به آفاق دوردست حق و عدالت چشم ميدوزم.
افزودن نظر جدید