کودتای ۲۵مرداد۱۳۳۲ بهگونهای برنامهریزی شده بود که شایسته نام کودتا باشد؛ این کودتا تمام ویژگیهای یک کودتای کلاسیک را داشت و از ماهها قبل به دقت تدارک دیده شده بود. کودتا، ابتدا توسط انگلیسها تحت عنوان عملیات چکمه به رهبری وود هاوس سر جاسوس انگلیسی، تدارک دیده شده و پس از پیوستن آمریکا به نقشه کودتا و دخالت سیا، تحت عنوان عملیات آژاکس، مشترکا روی آن کار شد. سپس در ایران با عوامل کودتا مورد بررسی دقیق زمینی قرار گرفت و به دست گارد شاهنشاهی مجهز به تانک و مسلسل و در خفا برای نیمههای شب ۲۴ به ۲۵ مرداد برنامهریزی شده بود. قرار بود با انجام آن در نیمهشب، سحرگاه مردم تهران و شهرستانها با حکومت نظامی و دولت سرلشکر زاهدی، سر از خواب بلند کنند. افسران سازمان نظامی حزب توده ایران که عضو گارد شاهنشاهی بودند، خبر این کودتا را از طریق شبکه حزبی به حزب توده ایران میرسانند. سرهنگ مبشری، دبیر سازمان نظامی حزب توده ایران، با جزئیات ازطریق تلفن طرح کودتا را به آگاهی مصدق میرساند و اینچنین کودتا خنثی میشود.
اما آیا واقعا اشرف از آمدنش به ایران قصد داشت در کار دولت ملی مصدق خللی ایجاد کند؟ و آیا سفر او به ایران یک تصمیم شخصی اشرف بود یا تدارکی ویژه برای کودتای ۲۵ مرداد محسوب میشد؟
ماجرای به ایران آمدن اشرف
یکشنبه چهارم مردادماه۱۳۳۲روزنامه اطلاعات دو خبر نخست خود را به بازگشت غیر منتظره و البته غیر قانونی اشرف پهلوی به ایران اختصاص داد. در کنار این خبر نیز کادری دیگر به اعلامیه دربار شاهنشاهی اختصاص داده شده بود؛ اعلامیهای که نشانگر دستپاچگی دربار برای این ورود ناگهانی و هراس شاه از واکنش دکتر مصدق به آن است. متن اعلامیه به این شرح است: «نظر به اینکه والاحضرت اشرف پهلوی بدون اجازه از پیشگاه مبارک همایونی و بیاطلاعی قبلی دربار شاهنشاهی دیروز [سوم مرداد ۱۳۳۲] بعدازظهر بهوسیله هواپیما به تهران وارد شدند، با کسب اجازه از پیشگاه مبارک همایونی به معظمالیها ابلاغ شد که فورا از ایران خارج شوند و از این پس نسبت به هر یک از افراد خاندان جلیل سلطنت که رعایت تشریفات و مقررات مربوط به وزارت دربار که بستگی به حیثیت مقام شامخ سلطنت دارد، ننماید با سختترین ترتیب عمل خواهد شد. [امضا] کفیل وزارت دربار شاهنشاهی– ابوالقاسم امینی»
متن اعلامیه بهوضوح نشان میدهد که شاه از واکنش احتمالی نخستوزیر وقت به این سرپیچی قانونی تا چه اندازه بیمناک است؛ چراکه خواهر و مادر او درست یک سال پیش از آن [دهم مرداد۳۱] به دستور دکتر مصدق از ایران اخراج شدهاند؛ آن هم به اتهام سنگین کارشکنی و دخالت در امور مملکت و بیشتر بابت شائبههایی مبنی بر در کار بودن دست این دو در روی کار آمدن قوام که منجر به قیام خونین ۳۰ تیر ماه ۳۱ شد.
پس از گذشت یک سال، اشرف پهلوی بدون کسب اجازه از دولت و بدون اطلاع دربار به ایران برگشته بود و بعید نبود این اقدام او منجر به برآشفتن نخستوزیر پرطرفدار نهضت ملی میشد. برای همین هم دربار بلافاصله با انتشار اعلامیه فوقالذکر از این موضوع اعلام برائت کرد.
دلایل ظاهری بازگشت به ایران
در همان روز نخست انتشار خبر بازگشت اشرف، خبرنگار اطلاعات احتمال داد که برخی مقامات دولتی و وزارت خارجه از این سفر مطلع باشند؛ چراکه «در این قبیل موارد که افراد خاندان سلطنتی بخواهند به ایران مراجعت کنند، از طرف نمایندگی سیاسی ایران که باید ویزای ورود به ایران را بدهد از وزارت امور خارجه کسب تکلیف میشود و بعد ویزا داده میشود و با توجه به این که ورود والاحضرت اشرف به تهران با هیچگونه اشکالی از قبیل نداشتن ویزا یا اجازه ورود و... مواجه نشده است؛ بنابراین میتوان حدس زد که مقامات دولتی از این موضوع مطلع بودهاند.»
به نوشته روزنامه اطلاعات این مقامات مطلع درباره چرایی این سفر نیز توجیهاتی دارند: «مقامات مطلع ... علت اطلاع دولت [از این سفر] را چنین توجیه میکنند که والاحضرت از چند سال قبل مبلغ پنج میلیون ریال به بانک کشاورزی بدهکار بوده که این مبلغ با منافعی که بر آن اضافه شده و زیانهای دیرکرد و ... اکنون به شش میلیون ریال رسیده است. گویا اقداماتی از طرف بانک برای اخذ وجه مذکور به عمل آمده و والاحضرت اشرف برای فروش قسمتی از املاک و مستغلات خود و تأدیه قرض بانک کشاورزی با اطلاع دولت به ایران آمده و بهزودی پس از تهیه مقدمات امر و ترتیب کار خود به پاریس مراجعت خواهد کرد و به همین مناسبت بلیط هواپیمای والاحضرت اشرف دوسره است.»
اما روایتی که کیهان، مورخ چهارم مرداد ۳۲، درباره علت بازگشت اشرف به کشور از زبان خود اشرف در ملاقات با امینی به دست میدهد، با آن چه روزنامه اطلاعات به نقل از چند مقام مطلع نوشته، متفاوت است. اشرف به امینی میگوید: «من قصد خاصی از آمدن به ایران ندارم. فقط آمدهام از محل فروش اموالم مبلغ ۲۰ هزار دلار تهیه کنم و برای معالجه فرزندم که مدتهاست مبتلا به سل استخوانی است و در سوئیس بستری است و اخیرا هم بیماریاش شدت یافته ببرم. وضع مزاجی پسرم وخیم است و اطبای معالج نظر دادهاند که بیماری او در ظرف چندماه در یکی از بیمارستانهای نیویورک قابل علاج است و این کار هم ۲۰هزار دلار خرج دارد.»
واکنش دکتر مصدق
همانطور که شاه تصور میکند، واکنش دکتر مصدق به این ماجرا کاملا قاطعانه و بیرودربایستی بود. او در ملاقات با امینی میخواهد که اشرف هر چه سریعتر ایران را ترک کند. بعد هم بلافاصله به سرهنگ اشرفی، فرماندار نظامی، دستور میدهد که شخصا اشرف پهلوی را ملاقات و جریان را به او ابلاغ کند. بنا بر گزارش اطلاعات سرهنگ اشرفی ساعت یک بعدازظهر به ملاقات اشرف میرود و دستور دکتر مصدق را به او ابلاغ میکند ولی اشرف «به عنوان این که به میهن خویش وارد شده و کسی نمیتواند مزاحم او شود، از پذیرفتن ابلاغیه خروج از ایران امتناع» میکند. سرهنگ اشرفی موضوع را به اطلاع آقای نخستوزیر میرساند.
نخستوزیر بلافاصله دستور به قطع تلفنهای عمارت شاهپور غلامرضا که اشرف در آن اقامت دارد، میدهد که او نتواند با بیرون تماس بگیرد. عدهای سرباز را نیز از فرمانداری نظامی برای محافظت در اطراف محل اقامت او اعزام میکند. سپس مجددا در تماسی تلفنی با امینی بر موضوع خروج اشرف از ایران تأکید و به او امر میکند که اشرف باید هرچه زودتر ایران را ترک کند؛ خواه «حاضر به قبول این امر بشود یا نشود.» همچنین قرار میشود برای تسریع این امر دولت مقدمات تهیه گذرنامه اشرف پهلوی را بهسرعت فراهم کند.
ساعت پنج بعدازظهر امینی برای دومین بار با نخستوزیر ملاقات و برای سومین بار راجع به بازگشت اشرف پهلوی با او مذاکره میکند. نتیجه این ملاقات این است که در بعدازظهر همین روز اشرف پهلوی ایران را ترک کند، برای همین هم گذرنامه او تا ساعت شش عصر آماده میشود اما هواپیما جای خالی ندارد و پرواز به چهارشنبه، ششم مرداد، موکول میشود. در نهایت خواهر دوقلوی شاه در ساعت ششونیم بعدازظهر پنجشنبه هشتم مرداد ۱۳۳۲ با هواپیمای اس. ا. اس تهران را به مقصد ژنو ترک میکند و به این ترتیب پنج روز پرالتهاب برای دربار با این پرواز به پایان میرسد.
روایت روزنامه آلمانی از حضور ناگهانی اشرف در ایران
اما در این بین توجه به مطلب مجله خواندنیها به تاریخ سهشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۳۲ که ترجمه مطلب یک روزنامه آلمانی است، خالی از لطف نیست. یک روزنامه آلمانی در همان زمان نوشته بود: «مصدق و اشرف بهقدری از یکدیگر متنفرند که اگر دستشان برسد، حاضرند سر یکدیگر را به دست خود ببرند؛ لیکن هنوز بخت و اقبال و جریانات سیاسی دراینباره کمترین مساعدتی با اشرف ننموده است و این مصدق است که هر روز به نحوی دشمن خود را زجر میدهد... در هفته گذشته اشرف بدون این که به دستورات دربار ایران و مصدق درباره خود وقعی بگذارد، ناگهان به تهران آمد. درباره علت این اقدام او مطالب زیادی در ایران گفته میشود؛ لیکن قدر مسلم این است که خواهر شاه ایران تنها برای معالجه فرزندش پول نمیخواست، زیرا اگر واقعا برای معالجه فرزند پول میخواست، این پول را از همان کسانی که در پاریس با او آشنا هستند به اعتبار خود یا خانواده سلطنتی میتوانست قرض کند. در حال حاضر اشرف مبلغ یک میلیون تومان به پول ایران به یک نفر بازرگان مکزیکی بدهکار است که در کازینوی مجلل کان که اشرف اغلب به آنجا میرود در پای میز رولت آن را باخته است؛ بنابراین مراجعت پنهانی اشرف که این همه مصدق و شاه را عصبانی نمود که حتی اشرف را با تمام اصراری که نمود به ملاقات برادر خود موفق نساخت، علاوه بر تهیه پول برای جبران باخت قمار علل سیاسی بسیاری داشت که یکی از آنها دعوت آیتالله کاشانی از او برای یک همکاری شدید و صمیمانه در این مرحله حساس برای ساقطکردن حکومت مصدق بود، زیرا از آنجا که اکثر رجال ایران در حال حاضر نمکپرورده این زن هستند، مخالفین دولت در این موقع باریک که مبارزه به مراحل قطعی و خطرناک نزدیک شده است، به فکرشان رسید که از وجود اشرف استفاده کرده و از او که با تمام قوای خود حاضر است در مبارزه با مصدق جان خود را نیز فدا کند، استمداد بطلبند و اشرف این دعوت را به طوری حسن استقبال کرد که عصبانیت دربار و دولت را در قبال آن هیچ میدانست. لیکن هنوز پایش از هواپیما به روی زمین نرسیده بود و نفسی بهراحتی نکشیده بود که مصدق یک بار دیگر او را با شدت هرچه تمامتر سرکوب نمود و این بار به طوری ضربت بیرحمانه و کاری را بر پیکر این زن وارد آورد و به طوری او را با خفت و تحقیر از ایران اخراج کرد که گمان میرود دیگر هرگز روی بازگشت به وطن خود نداشته باشد و حتی میگویند که اعلامیهای که دربار ایران در خصوص ورود اشرف و خروج او در جراید منتشر کرد، به خط و انشای خود مصدق تهیه و به دست وزیر دربار داده شده بود.»
افزودن نظر جدید