ناپایداری در جبهه پایداری؟

«برای «جبهه»‌ای که قرار بود پایدار بماند، این تزلزل‌ها چندان خوشایند نیست. آن هم در عمر کوتاه دو ساله. نخستین شبهه انشعاب آنها چندماه پیش رخ داد و حالا هم در آستانه انتخابات ریاست‌جمهوری اگر چه اعلام شده است که کامران باقری‌لنکرانی گزینه نهایی جبهه پایداری است اما نمی‌توان کتمان کرد که همچنان بخشی از اعضای این جبهه هوادار سعید جلیلی‌اند. شاید با پایان‌یافتن دولت دهم عمر جبهه‌ای هم که مبنای گفتمانی‌اش را حماسه «سوم تیر» قرار داده بود به پایان خود نزدیک می‌شود.»

شرق با ذکر این مقدمه ادامه داد: «در آستانه انتخابات مجلس نهم اصولگرایان به دنبال اتحاد بودند تا جایی که اسفند 90 آیت‌الله مهدوی‌کنی رییس مجلس خبرگان با بیان اینکه «چند روز تا انتخابات باقی مانده و بهتر است مومنین دور هم جمع شوند»، گفت: «اختلاف سلیقه در مقام تصمیم‌گیری در مجلس خوب است اما اگر اصولگرایان بخواهند در آستانه انتخابات اختلاف داشته باشند، مردم انقلابی دچار تزلزل می‌شوند.»

حرف‌های مهدوی‌کنی به جمعی از اصولگرایان نزدیک به دولت بازمی‌گشت که ارادت ویژه‌ای به آیت‌الله مصباح دارند. مهدوی‌کنی از وحدت سخن می‌گفت در حالی که آیت‌الله مصباح بارها وحدت بین اصولگرایان را غیرممکن خوانده بود. همان زمان مهدوی‌کنی گفت: «در مشهد بودم که یک نوجوانی از من پرسید شما جبهه پایداری را قبول دارید یا نه، گفتم بله قبول دارم. آن جوان از من پرسید پس چرا وحدت نمی‌کنید؟ من هم پاسخ دادم چون آنها ما را قبول ندارند.» مهدوی‌کنی همچنین گفته بود: «جبهه پایداری چون نمی‌خواست نام برخی در فهرست باشد، وارد وحدت اصولگرایان نشد.»

همان زمان آیت‌الله مهدوی‌کنی و آیت‌الله یزدی همه را دعوت به رای دادن به فهرست جبهه متحد اصولگرایان کردند اما سایت اصلی جبهه پایداری به این بیانیه واکنش نشان داد و از آزادی و عدم احتیاج مردم به قیم در انتخابات و عدم رای دادن کورکورانه و الزام به فهرست‌ها سخن گفت.

پایداری‌ها و سهم‌خواهی از اصولگرایان

جمعی از حامیان احمدی‌نژاد تابستان 90 دور هم جمع شدند و تشکلی با عنوان «جبهه پایداری انقلاب اسلامی» تشکیل دادند. تعمدی هم داشتند که «ما حزب نیستیم.» آنها را «اخراجی‌های دولت» هم می‌نامند چرا که اعضای اصلی‌اش را دولتمردان کنارگذاشته‌شده مانند غلامحسین الهام، صادق محصولی، مسعود میرکاظمی، کامران باقری‌لنکرانی و مهرداد بذرپاش تشکیل می‌دادند.

«کامران لنکرانی» عضو و نامزد این جبهه در انتخابات آتی در این خصوص گفته است: «جبهه پایداری تشکیلش با راهنمایی حضرت آیت‌الله مصباح و مرحوم حضرت آیت‌الله خوشوقت بود و تاکید این دو بزرگوار برای این بود که ما در این زمان جدید و با اقتضائات فعلی، یک حرکت اجتماعی داشته باشیم.» اصرار آنها برای تشکیل این جبهه مرزکشی با دیگر اصولگرایان و به‌ویژه جبهه متحد اصولگرایی بود. پایداری‌ها معتقد بودند اصولگرای واقعی آنها هستند چرا که سایر اصولگرایان به تعبیر لنکرانی رفتار حزبی معقول - با تعریف عقل منفعت‌طلب - داشتند: «یعنی می‌دیدند که کجا، چه کسی بیشترین احتمال رای‌آوری را دارد و به سراغ همان بروند و بگویند کاندیدای ما شما هستید. حالا بیا با هم معامله بکنیم.»

پایداری‌ها اگرچه از اصولگرایی ناب سخن می‌گفتند و اینکه اهل معامله نیستند اما واقعیت حکایت دیگری داشت که خود را در نامه معروف آقاتهرانی، عضو این جبهه به مهدوی‌کنی نشان داد؛ نوشته‌ای که بعدها به نامه سهم‌خواهی مشهور شد. او در این نامه خواستار این بود که تعدادی از اعضای جبهه پایداری در شورای داوری و فهرست نهایی جبهه متحد حضور پیدا کنند. بعدها آقاتهرانی از افشای این نامه اظهار نارضایتی کرد و گفت: «من به اعضای جبهه متحد اصولگرایان هم پیغام دادم اگر قرار باشد نامه‌ها منتشر شود ما هم نامه‌های زیادی در دست داریم.» او در نامه خود خواسته بود که حداقل ۵۰ درصد شورای اجرایی جبهه متحد اصولگرایی یعنی چهار نفر از هشت نفر به جبهه پایداری تعلق گیرد. بعد هم پیشنهاد داده بود که حداقل سه نفر یعنی مهندس صادق محصولی، دکتر کامران باقری‌لنکرانی و دکتر اصغر زارعی در این فهرست قرار گیرند.

نخستین شکاف

نخستین شکاف هنگامی نمودار شد که پایداری‌ها نتوانستند بر سر رسیدن به یک نامزد واحد با دولتیان به توافق برسند. بخشی از بدنه این جبهه که بیشترین نقدها را بر دولت و حلقه نزدیک به احمدی‌نژاد داشتند به تمسک از رهبر معنوی خود مصباح‌یزدی که حالا از منتقدان سرسخت احمدی‌نژاد و مشایی است حاضر به ائتلاف با دولتی‌ها نشدند چرا که این حمایت نیازمند تایید مشایی و امری ‌نشدنی بود. همانجا گفته شد که پایداری دچار انشقاق شد. آنها که بیشتر به مصباح یزدی نزدیک بودند مانند آقاتهرانی، روانبخش، سقای بی‌ریا و حسین جلالی را شاخه قم خواندند و اعضای سابق کابینه دولت و برخی نمایندگان مجلس هشتم که از نیکزاد یا الهام حمایت می‌کردند را شاخه تهران لقب دادند. آنها به دولت نزدیک‌تر بودند. شایعه یا واقعه شکاف در جبهه با خروج غلامحسین الهام از این جبهه و پیوستنش به دولت پررنگ‌تر شد. این خروج و ورود نشانه‌ای بود بر رخدادهایی که درون این جبهه در حال وقوع بود. «یا با ما یا با دولت» شرط ناگفته و ترسیم‌کننده مسیر آینده این جبهه بود.

حسین جلالی، عضو جبهه همان زمان گفت: «الهام به دلیل تمایلی که در همکاری با دولت داشت این‌گونه تشخیص داده شد که از جبهه پایداری برود.» اگرچه الهام همان زمان سعی کرد با اعلام برائت از خود حضورش در جبهه را به نوعی توجیه کند. اینکه اصلا از ابتدا هم با عنوان مشاور حقوقی رییس‌جمهور در ترکیب شورای مرکزی جبهه پایداری قرار گرفته بوده است.

چند روز بعد هم محمد کوثری انصراف خود را از جبهه اعلام کرد. او علت انصرافش را انحراف دولت اعلام کرد و گفت: «ما حامی دولت با شعار 84 بودیم نه دولت دهمی که به دامن جریان انحرافی افتاده است. در واقع بنده چنین برداشتی از جبهه پایداری دارم که این جبهه حامی دولت دهم نیست.»

رسایی و کوچک‌زاده هم کم‌کم از شورای مرکزی جبهه پایداری جدا شدند. گفته شد رسایی به دلیل اینکه مواضع آزادانه و مستقل از جبهه داشته باشد از شورای مرکزی کناره‌گیری کرد. این جداشدن‌ها به‌ویژه زمانی رخ داد که عده‌ای از اعضای این جبهه در مجلس نامه تشکر از ابقای مرتضوی را امضا کرده‌اند. زهره طبیب‌زاده‌ نوری یکی از اعضای آن گفته بود: «برخی از اعضای جبهه پایداری که این نامه را امضا کرد‌ند، خلاف تشکیلات عمل کرده‌اند و این امضا تنها نظر شخصی‌شان بوده است.»

پایداری و تناقض ذاتی

جبهه‌ای که با گفتمان سوم تیر و حمایت از دولت شکل گرفت، در عین حال خود را در تقابل جدی با بخشی از حلقه نزدیک به دولت تعریف می‌کرد. آنها تصور می‌کردند می‌توانند با تشکیل این جبهه جلوی ریزش نیروها را بگیرند و گفتمان اصلی دولت احمدی‌نژاد را در سال 84 حفظ و آن را مشایی‌زدایی کنند. گفتمان احمدی‌نژاد منهای مشایی اما تناقض اصلی جبهه پایداری بود؛ تناقضی که در شکاف‌ها و تزلزل‌های این جبهه کم‌کم خود را نشان داد. تناقض آنجا رخ می‌نماید که نماد اصلی گفتمان مورد ادعا یعنی رییس دولت به هیچ عنوان حاضر به تفکیک خود از مشایی نبود. حالا سوال اینجاست که پس پایداری‌ها مدافع گفتمان «چه» و «که» هستند؟

درواقع پایداری‌ها هیچ‌وقت نتوانستند در تعیین مرز خود با دولتی‌ها به یک اصل مشخص برسند. اعضای پایداری در مسیر نزدیکی و دوری به دولت مدام در رفت‌ و برگشت بودند. با این وصف طبیعی بود که دچار انشعاب شوند و اعضایش در مسیر فهم چرایی شکل‌گیری این جبهه و اهدافش دچار سردرگمی شوند و در نهایت دو مسیر را پیش‌ روی خود ببینند؛ یا مجبور به انصراف شوند یا تکلیف خود را یکسره کرده و به دولت نزدیک شوند.

جبهه پایداری حالا به کامران لنکرانی رسیده‌است. آنها نه با نامزد دولت همراه شدند و نه قائل به حمایت از دیگر نامزدهای اصولگرا هستند. لنکرانی نامزدی است که به شدت از سوی آیت‌الله مصباح هم حمایت می‌شود. مصباح درباره او می‌گوید: «‏بینی‌ و بین‌الله شهادت می‌دهم که روی زمین و زیر این آسمان کسی اصلح از آقای لنکرانی نمی‌شناسم.» این در حالی است که اخیرا شاخه اصفهان این جبهه حمایت خود را از سعید جلیلی اعلام کرده است. اگرچه جبهه پایداری بعدا اعلام کرد که شاخه‌ای در اصفهان ندارد اما «سید علی‌محمد بزرگواری» عضو شاخص جبهه پایداری هم پیش‌تر جلیلی را گزینه مطلوب این جبهه خوانده بود.

«قاسم روانبخش» عضو شورای مرکزی جبهه پایداری اما رای لنکرانی را بیشتر از دیگران عنوان کرده و گفته است با ثبت‌نام جلیلی اتفاق خاصی در جبهه پایداری نمی‌افتد و کاندیدای نخست این جبهه لنکرانی است.

حالا که سعید جلیلی به عنوان گزینه محتمل اصولگرایان مطرح شده است و حداد عادل هم اعلام کرده ممکن است همه نامزدهای اصولگرا به نفع جلیلی کنار بکشند، باید منتظر ماند و دید که آیا جبهه پایداری تا انتها همچنان بر طبل جدایی خود می‌کوبد یا بالاخره با اصولگرایان همراه می‌شود.

شاید جبهه پایداری دوباره مجبور به انشعاب شود و بخشی از لنکرانی و بخشی هم از سعید جلیلی حمایت کنند. حتی اگر «محمد سلیمانی» عضو شاخص آن و وزیر پیشین احمدی‌نژاد گفته باشد که "آقای حداد همه اصولگراها نیست. پایداری کاندیدای مورد حمایت خود را انتخاب کرده و آن باقری‌ لنکرانی است."»

افزودن نظر جدید